آبنبات دارچینی
اگر کتاب شیرین و طنزآمیز «آبنبات هلدار» و جلد بعدی آن یعنی «آبنبات پسته ای» را خوانده اید، حالا وقتش رسیده که شیرینی طعم «آبنبات دارچینی» را هم بچشید!
کتاب «آبنبات دارچینی» جلد سوم کتاب «آبنبات هلدار» محسوب می شود. ماجراهای کتاب آبنبات دارچینی بین سال های 72 تا 74 می گذرد و در این کتاب، محسن درگیر ماجراهای پیش بینی نشده ای می شود که ناخواسته بر روی زندگی خود و اطرافیانش تاثیر می گذارد و همین امر موقعیت های طنزآمیزی ایجاد می کند. فقط همین را بگوییم یکی از شخصیت های محوری این کتاب، پدر دریا است!
مهرداد صدقی ، نویسنده طنزپرداز بجنوردی درباره این کتاب گفته:
« کتاب آبنبات دارچینی و قسمتهای پیشین آن را صرفاً برای خنداندن مخاطب ننوشتهام؛
بلکه نخست این مسئله در ذهنم شکل گرفته که اثرم، شاخصههای داستانی را داشته باشد و خواننده با داستان همراه شود.
مرحله بعدی این بوده که به سمت لودگی نرود و طنز باشد و البته به خنداندن مخاطب هم فکر کردهام.
هیچگاه مخاطب خود را دستکم نگرفتهام.
مخاطب تیزهوش است و اگر در چند صفحه نخست از کتاب لذت نبرد، آن را کنار میگذارد.
قصد نداشتم کتابی کمک آموزشی یا طنز بنویسم، بلکه همه موضوعات در خلال داستان شکل میگیرد.
سعی میکردم فضای داستانی طوری باشد که مخاطب از تصور خود در آن فضا لذت ببرد. »
این کتاب در طول یک هفته به چاپ سوم رسید.
بخشی از کتاب:
«کمی جلوتر، چشمم افتاد به مردی که یک ترازو روی زمین گذاشته بود. فکرِ کار کردن با ترازو هم بد نبود. دستکم از همین آقاجان، که هر روز خودش را وزن میکرد، کلی پول درمیآوردم. زندایی هم گزینة خوبی بود. فقط حیف که ممکن بود در آخرین ماههای بارداریاش فنرها و عقربههای ترازویم را از جا درآورد. حدس زدم آقاجان به خاطر همین ترازو است که هر روز وزنش را به بقیه اعلام میکند. محض کنجکاوی رفتم روی ترازو. به صاحب ترازو گفتم: «پدرِ من هر روز میآد اینجا خودشِ وزن مُکنه. مشتری ثابت شمایه.»
ـ تو پسرِ علی آقایی؟
ـ بله.
ـ هیچ مِدانی پدرت پدرِ منِ درآورده؟
ـ برای چی؟ برای شما که بهتره. بیشتر کاسبی مُکنین که!
صاحب ترازو لبخند تلخی زد و گفت: «ها ... ولی خا دستم خالی بود؛ پدرت چند کلیو برنج به من نسیه داد. گفت به جاش میآد خودشِ وزن مُکنه. اولش خیلی دعاش کردم. هنوزم خیلی دعاش مُکنم. ولی، خا رد مشه، مره روی ترازو. برمگرده، مره روی ترازو. از این بشکة آبِ جلوی مسجد آب مخوره، میره روی ترازو. مخواد بره مسجد، مره روی ترازو. از مسجد برمگرده، مره روی ترازو. هی مخواد ببینه وزنش چقدر کم و زیاد مشه ... خا این چی وضعیته خا؟»
آبنبات دارچینی
وشته مهرداد صدقی
انتشارات سوره مهر
396 صفحه